در مزایا و معایب دعوای کودکانه
چه وقت وارد دعوای بچهها شویم؟
پدر و مادرها درباره دعوای بچهها رفتارهای متفاوتی نشان میدهند. بعضی از آنها حساسیت زیادی روی دعوا نکردن دارند و به محض دیدن کمی درگیری بین بچهها سعی در فیصلهدادن میکنند و بعضی پدر و مادرها هم هستند که بچهها را در صلح و دعوا به حال خود رها میکنند.
سؤال اصلی تشخیص زمانی است که باید در دعوای بچهها مداخله کنیم؟
بزرگترها هم گاهی نمیتوانند تعارضهایشان را مدیریت کنند، چه برسد به بچهها. یادگیری این مهارت تمرین میخواهد و چه بهتر که از کودکی این امکان وجود داشته باشد تا بچهها بتوانند از میان اختلافها و دعواهایشان گفتوگو و حل مسئله را هم یاد بگیرند.
حتی وقتی بچهها سراغ شما میآیند و از همبازیشان شکایت میکنند، نباید در فاز میانجیگری وارد شوید یا احساس مسئولیت کنید. اینجور مواقع بهتر است آنها را هدایت کنید تا خودشان مسئلهشان را حل کنند.
اما گاهی هم پیش میآید که دعوا به موقعیتی خطرناک تبدیل میشود و واقعاً به مداخله نیاز است. در این مواقع مسئله دیگر مسئله بچهها نیست که خودشان آن را حل کنند، بلکه مسئله از آنِ پدر و مادر است و باید کاری کنند تا دعوا خاتمه یابد.
تشخیص زمان لازم برای مداخله کمی سخت است؛ اما بهترین سرنخ برای فهم آن زمانی است که پدر و مادر احساس میکنند شرایط محیطی دیگر برایشان پذیرفتنی نیست. سه اتفاق ممکن است این حالت را پیش بیاورد:
1. احتمال آسیب به کودک وجود داشته باشد.
مثلاً فرض کنید همبازی کودک بچه قلدری است که جثه فرزند شما را در نظر نمیگیرد و محکم او را کتک میزند. کتکزدن نوعی آسیبزدن است و باید جلوی آن گرفته شود. چه فرزندتان در حال آسیبدیدن باشد چه دیگری، باید مداخله کنید؛
2. احتمال آسیب به دیگری وجود داشته باشد.
ممکن است فرزند شما مقصر باشد و مثلاً همبازیاش را هل بدهد. اینجا هم باید مانع او شوید؛
3. قوانین و قواعد محیطی نقض شود.
برای مثال بچهها دارند روی دیوار نقاشی میکشند یا بشقابهای چینی را پرتاب میکنند و میشکنند یا وسایل شما بدون اجازه برداشتهاند. در این موقع هم لازم است مداخله کنید.
درباره آخرین گزینه راهکارهای مختلفی وجود دارد. ممکن است با فرزندتان برخورد کنید یا وسایل خطرناک را از سر راه آنها حذف کنید یا روی خودتان کار کنید تا رفتارهای نپذیرفتنی برایتان کم شود.
بچهها از دل دعواها رشد میکنند
تصور دنیای بیجروبحث و دعوا اگرچه پر از آرامش است، نشدنی است. تعارض در رابطهها نیاز است. چه رابطه والدفرزندی، چه رابطه زوجی و چه رابطه بچهها با هم.بزرگترها هم گاهی نمیتوانند تعارضهایشان را مدیریت کنند، چه برسد به بچهها. یادگیری این مهارت تمرین میخواهد و چه بهتر که از کودکی این امکان وجود داشته باشد تا بچهها بتوانند از میان اختلافها و دعواهایشان گفتوگو و حل مسئله را هم یاد بگیرند.
حتی وقتی بچهها سراغ شما میآیند و از همبازیشان شکایت میکنند، نباید در فاز میانجیگری وارد شوید یا احساس مسئولیت کنید. اینجور مواقع بهتر است آنها را هدایت کنید تا خودشان مسئلهشان را حل کنند.
کجا میشود ورود کرد؟
ممکن است با فرزندتان برخورد کنید یا وسایل خطرناک را از سر راه آنها حذف کنید یا روی خودتان کار کنید تا رفتارهای نپذیرفتنی برایتان کم شود.
تشخیص زمان لازم برای مداخله کمی سخت است؛ اما بهترین سرنخ برای فهم آن زمانی است که پدر و مادر احساس میکنند شرایط محیطی دیگر برایشان پذیرفتنی نیست. سه اتفاق ممکن است این حالت را پیش بیاورد:
1. احتمال آسیب به کودک وجود داشته باشد.
مثلاً فرض کنید همبازی کودک بچه قلدری است که جثه فرزند شما را در نظر نمیگیرد و محکم او را کتک میزند. کتکزدن نوعی آسیبزدن است و باید جلوی آن گرفته شود. چه فرزندتان در حال آسیبدیدن باشد چه دیگری، باید مداخله کنید؛
2. احتمال آسیب به دیگری وجود داشته باشد.
ممکن است فرزند شما مقصر باشد و مثلاً همبازیاش را هل بدهد. اینجا هم باید مانع او شوید؛
3. قوانین و قواعد محیطی نقض شود.
برای مثال بچهها دارند روی دیوار نقاشی میکشند یا بشقابهای چینی را پرتاب میکنند و میشکنند یا وسایل شما بدون اجازه برداشتهاند. در این موقع هم لازم است مداخله کنید.
درباره آخرین گزینه راهکارهای مختلفی وجود دارد. ممکن است با فرزندتان برخورد کنید یا وسایل خطرناک را از سر راه آنها حذف کنید یا روی خودتان کار کنید تا رفتارهای نپذیرفتنی برایتان کم شود.